رشته روان شناسی هم چون رشته پزشکی خیلی گسترده می باشد و حتی شاید پیچیده تر از آن، زیرا روان و روح انسان، همچون جسم ، برای انسان ها شناخته شده نیست و به همین خاطر انواع بیماری های مربوط به روان انسان نیز به اندازه کافی شناخته شده نیست و درمان آن نیز مشخص نشده است. با این حال روان شناسان و مشاوران، تمام تلاش خود را می کنند که به فرد بیمار کمک کنند. یکی از اساسیترین سوالاتی که پیش روی یک متخصص نوروسایکولوژی قرار دارد این است که آیا اختلالی که در یک بیمار وجود دارد به علت آسیب مغزی ایجاد شده است یا دلیل آن اختلالات روانپزشکی عمده است.
با رشد و ایجاد بیماری های جدید ، رشته های جدیدی نیز اضافه می شود. نوروسایکولوژی شاخهای از روانشناسی است که بیماران مبتلا به آسیب مغزی را مورد مطالعه و درمان قرار میدهد، و سعی میکند از روی علائم مکانیسمهای مسئول، رفتار بهنجار و نابهنجار را دریابد. دلیل دشواری تفکیک یک اختلال روانپزشکی از صدمات مغزی به این واقعیت برمیگردد که طیف اختلالات روانی بسیار گسترده است و در اغلب موارد دربرگیرنده اختلالات شناختی بوده و به همین دلیل ممکن است با آسیب مغزی اشتباه گرفته شود.
نوروسایکولوژی شاخهای از روانشناسی است که بیماران مبتلا به آسیب مغزی را مورد مطالعه و درمان قرار میدهد، و سعی میکند از روی علائم مکانیسمهای مسئول، رفتار بهنجار و نابهنجار را دریابد. یکی از اساسیترین سوالاتی که پیش روی یک متخصص نوروسایکولوژی قرار دارد این است که آیا اختلالی که در یک بیمار وجود دارد به علت آسیب مغزی ایجاد شده است یا دلیل آن اختلالات روانپزشکی عمده است. دلیل دشواری تفکیک یک اختلال روانپزشکی از صدمات مغزی به این واقعیت برمیگردد که طیف اختلالات روانی بسیار گسترده است و در اغلب موارد دربرگیرنده اختلالات شناختی بوده و به همین دلیل ممکن است با آسیب مغزی اشتباه گرفته شود. حوزه تشخصی در نوروسایکولوژی خود به سه حوزه فرعی تقسیم میشود:
حوزه اول: شامل تشخیص وجود یک صدمه مغزی است که در اینجا باید بین اختلالاتی که منشاء هیجانی دارند و اختلالاتی که از این آسیب مغزی ناشی شدهاند تمایز و تشخصی افتراقی قائل شود.
حوزه دوم: شامل تشیخص ماهیت مشکلاتی است که به دلیل آسیب مغزی به وجود آمدهاند که در اینجا باید متخصص محل دقیق ضایعه مغزی را مشخص سازد.
حوزه سوم: شامل تشخیص فرایندهای زیربنایی اختلالات شناختی است.
متأسفانه گاهی این اصطلاح با مفهومی وسیع و به عنوان روانشناسی فیزیولوژیکی مورد استفاده قرار میگیرد. نوروسایکولوژی بالینی نیز شامل مطالعه روابط مغز – رفتار است و به عنوان یک رشته مهم در سیستم بهداشتی مطرح شده است. برای درک بهتر نوروسایکولوژی باید با تعریف رشتههای علمی مشابه آشنا شد. از جمله این رشتهها عبارتند از:
علم اعصاب: اصطلاحی امروزی که دربرگیرنده همه رشتههایی است که مستقیماً سلسله اعصاب را مورد مطالعه قرار میدهند (مثل تشریح اعصاب، شیمی اعصاب، و دارو شناسی اعصاب) و سعی میکنند رفتار را به سلسله اعصاب ربط دهند (مثل روانشناسی فیزیولوژیکی).
روانشناسی فیزیولوژیک: رشتهای از روانشناسی که گرایش آن به سوی توضیح و توصیف پدیدههای روانشناختی براساس فرایندهای فیزیولوژیکی و نورولوژیکی است. بسیاری از مطالب و روشهای آن با زیستشناسی و فیزیولوژی مشترک است و مشخصاً نشان دهنده گرایش ارتباطی است، که در آن یا پژوهش معطوف به قرائن فیزیولوژیکی رفتار است، یا گرایشی است تحول گرایانه که در آن توضیح نهایی برای کردار و پندار در اصول فیزیولوژیکی جستجو میشود. تعدادی معادل و شبه معادل برای این زمینه وجود دارد، از جمله روانشناسی زیستشناختی، زیست روانشناسی، پسیکوبیولوژی و پسیکوفیزیولوژی
شاخه نوروسایکولوژی از نظر تاریخی نه تنها از رشته روانشناسی بلکه همچنین از رشتههایی همچون پزشکی، آموزش و حقوق مشتق شده است. واژه نوروسایکولوژی از ترکیب دو کلمه نورولوژی و روانشناسی به وجود آمده است. نورولوژی به عنوان شاخهای از پزشکی محسوب میشود که با دستگاه اعصاب و اختلالات مرتبط با آن سروکار دارد. روانشناسی نیز به عنوان مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی تعریف شده است. یکی از اولین افرادی که دو کلمه نورولوژی و روانشناسی را در یک کلمه جدید ترکیب کرد کورت گلدشتاین (نورولوژیست و روانپزشک آلمانی) بود که آن را در کتاب خود با نام ارگانیسم در سال ۱۹۳۹ به کار برد. امروزه نوروسایکولوژی برای توصیف یکی از حوزههای روانشناسی به کار میرود که به شناسایی، کمی سازی و توصیف تغییرات رفتاری که به ساختارهای مغزی مربوط هستند محدود است و همچنین بررسی انسجام شناختی را در دستور کار قرار داده است.
درباره این سایت